در سالهای اخیر مطالعات در حوزه خطمشیگذاری عمومی، کارآفرینان را بهعنوان محور و نقطه ثقل الگوهای نظری طراحیشده برای تدوین خطمشی مورد توجه قرار داده است. کارآفرینی خطمشی مفهومی است که بهدنبال تبیین تغییر خطمشی متناسب با فرصتهای نوپدید است و فعالیتهای کارآفرینان خطمشی بهعنوان عاملین تغییر، در پژوهشهای مختلف (Crowley, 2003; Kingdon, 1984/1995; Mintrom, 2000; Roberts & King, 1991; Weissert, 1991) مورد توجه قرار گرفته است. از دیدگاه مینتروم و نورمن (2009 میلادی)، کارآفرینی خطمشی دارای چهار عنصر اساسی است که عبارت است از: "تیزفهمی و ذکاوت اجتماعی، تعریف مسئله، تیمسازی و هدایت برمبنای نمونهها و قاعدههایکلی" . مینتروم در مطالعات خود دریافت که برخی کارآفرینان خطمشی از برخی دیگر در شبکهسازی و عمل در قالب آن (که مرتبط با تیزفهمی و تیزهوشی اجتماعی است) اثربخشتر هستند و برای ارتقابخشی و محافظت از ائتلافات (که مرتبط با تیمسازی است)، ازکارآمدی بیشتری برخوردارند. کینگدون (1984/1995) استدلال میکند که -کارآفرینان خطمشی برای پیشبرد تغییرات در خطمشیها از "پنجرههای فرصت" استفاده میکنند. دیلان هندرسون بر این باور است که امروزه کارآفرینان خطمشی بهعنوان بازیگران کلیدی، نقش مهمی در ظهور موضوعات سیاستهای عمومی نوآورانه ایفا میکنند. وی در مطالعات خود با استفاده از نظریه نهادی، ایدههای جدید خطمشی برای خدمات نوآورانه را با بررسی تعامل بین زمینه نهادی و راهبردهای کارآفرینان خطمشی مورد بررسی قرار میدهد.